باران سیاه
روزها رفت و شب سرد به پایان نرسید عاقبت خاتمه ی فصل زمستان نرسید باغ و بی مهری پاییزترین حادثه ها مرهمی بهر مداوای درختان نرسید خسته از کوچه ی بن بست شدیم و افسوس دستی از مهر از آن سمت خیابان نرسید آفتاب دلمان روبه غروبی ابدی است طیفی از عشق از آن آتش پنهان نرسید موج در موج زمین غرق تلاطم شده است آه آرامش بعد از تب طوفان نرسید غزلی سوخت ، دلی سوخت ، گلی پرپر شد دست اعجاز خلیلی به گلستان نرسید گفت " حافظ که مخور غم ولی از صبر چه سود " یوسف گمشده ی عشق به کنعان نرسید نظرات شما عزیزان: یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:39 :: نويسنده : ....................
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید باران سیاه آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |